جنین
بسمه تعالی
- شک ندارم... والله بالله زدمش. از همون لحظهای که گفتین مواظب باشم، پلک نزدم. لولۀ این تفنگ بادی بیصاحابم از همین سوراخ پنجره اون قبر کوچولوی خالی توی باغچه را نشون گرفته و چشمای
نویسنده:مهرداد نصرتی(مهرشاعر)
برچسب: ،
ادامه مطلب
داستان هاي كوتاه فارسي
بسمه تعالی
- شک ندارم... والله بالله زدمش. از همون لحظهای که گفتین مواظب باشم، پلک نزدم. لولۀ این تفنگ بادی بیصاحابم از همین سوراخ پنجره اون قبر کوچولوی خالی توی باغچه را نشون گرفته و چشمای
نویسنده:مهرداد نصرتی(مهرشاعر)
نگاهش به ساعت دیواری میخکوب بود. با انگشتان دست چپش ریتم دار بر میز غذاخوری میکوبید. گوشیاش را لحطه به لحظه چک میکرد. یک نگاهش به در و نگاه دیگرش به صندلی خالی روبرویش بود. طاقت نشستن نداشت.
نویسنده:سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
زنی که از شوهرش طلاق گرفته بود ، دوست مردی شد که 20 سال از عمرشو به خاطر کشتن همسرش پشت میله های زندان سپری کرده بود...
2
هنوز برای مردن زود بود اما مرگ رو به سرطان ترجیح داد
3
سه بار طلاق و این
نویسنده:ابوالقاسم کریمی
شخصی بر سفره امیری مهمان بود, دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد, پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید, مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی
نویسنده:میلاد غریبی زاده
داستان : مادر
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﮏ: ﻣﺎﺩﺭ
ﺳﺮﺑﺎﺯ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪ،
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻧﺒﻮﺩ ،
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ، ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ، ﺧﺎﮎ ﻟﺒﺎﺱ ﺧﺎﮐﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻧﺪ ،
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ؛
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺍﺯ ﺣﺼﺎﺭ ﺳﯿﻢ
نویسنده:فاطمه سادات حيدري
انسانيت
آرام پاهايش را روي برفها لغزاند. كرخي و سستي تمام پايش را در بر گرفته بود. انگشتانش را در كفشش بهم فشرد. سرش را به طرف آسمان گرفت .دانه هاي درشت برف روي صورتش سر سره بازي ميكردند. از
نویسنده:فاطمه سادات حيدري
خان روستا ملا غضنفر رو باغبون میکنه و خودش با کلی خدم و هشم میره مسافرت
بعد از چند مدت میبینن ملا گوشه باغ نشسته داره زار زار اشک میریزه
ازش میپرسن
چرا داری گریه میکنی
ملا با چشمای گریون و
نویسنده:ابوالقاسم کریمی
آری دنیا به عدالت نیاز دارد، در هر گوشه گوشه این سیاره آبی خاکی بحثی در مورد سیاست ،اقتصاد،نحوه اداره کردن امور و حزب کارگران و ... وجود دارد . کشورهای غربی برای بوروکراسی خود ساخته خود که نامش را
نویسنده:میلاد غریبی زاده
ملا غضنفر میمیره میره اون دنیا
بهش میگن باید امتحان بدی
100 تا سوال چهار گزینه ای ازت پرسیده میشه
اگه قبول شی میری بهشت
وگرنه میفرستیمت جهنم
ملا عصبانی میشه
داد و هوار
میگه آخه شماها نگفته
نویسنده:ابوالقاسم کریمی
ملا غضنفر در حالی که داشت تمام تلاششو میکرد تا با سیم چین یه پیچ رو باز کنه
زنش میاد بالا سرش و بهش با دلسوزی میگه
عزیزم
این پیچ فقط با آچار فرانسه باز میشه
ملا رو به زنش میکنه و با غرور جواب
نویسنده:ابوالقاسم کریمی