انسانیت
انسانیت
آرام پاهایش را روی برفها لغزاند. کرخی و سستی تمام پایش را در بر گرفته بود. انگشتانش را در کفشش بهم فشرد. سرش را به طرف آسمان گرفت .دانه های درشت برف روی صورتش سر سره بازی میکردند. از
نویسنده:فاطمه سادات حیدری
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: