ساعت سه عصر
نگاهش به ساعت دیواری میخکوب بود. با انگشتان دست چپش ریتم دار بر میز غذاخوری میکوبید. گوشیاش را لحطه به لحظه چک میکرد. یک نگاهش به در و نگاه دیگرش به صندلی خالی روبرویش بود. طاقت نشستن نداشت.
نویسنده:سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: