داستان آرزوها .....قسمت ۱
از روی پل نگاهی به پایین کردم .
مهسا ، غرق خون آن پایین افتاده بود .
دنیا دور سرم می چرخید ، داشتم گیج می شدم .
چرخی زدم و در حالی که دور خودم می چرخیدم ، خودم را به نزدیکی نرده های پل رساندم .
مهسا
نویسنده:"صابرخوشبین صفت"
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: